سرنوشت کتابخانه
امسال وقتی بعد از یک سال به روستا رفتم و به کتابخانه سرزدم . در ابتدای ورود به محوطه ساختمان درمانگاه و کتابخانه گوسفندانی که در محوطه در حال جولان بودند مشاهده کردم . بسیار ناراحت شدم از سرنوشت کتابخانه ای که با چه مشقتی با کمک دوستان را ه اندازی کردیم و امروز با حدود 5 هزار کتاب خاک می خورد و استفاده ای از آن نمی شود .
شاید اگر های زیادی نبود امروز سرنوشت کتابخانه این نمی شد .
اگرهایی مثل :
امکان ثبت کانون فرهنگی در روستا وجود داشت .
امکان ثبت کتابخانه وجود داشت .
منیت هایمان را از بین می بردیم
می توانستیم کسی را برای فعال نگه داشتن کتابخانه استخدام کنیم.
و . . .
ولی نشد تا ، سرنوشت کتابخانه اینگونه شود .
زمانی که داشتم مطلب نسبیت کارها را می نوشتم این موضوع را پیش بینی می کردم ولی نبود انگیزه ای . . .
|